همین چند روز پیش که میخواستم نوشتن این مطلب رو شروع کنم، داشتم کتابی رو میخوندم که خیلی هم دوست نداشتم اما باید تا آخر هفته تمومش میکردم، اما جای اینکه تمومش کنم رفتم سراغ کتابی با مفهوم یا داستان جذابی که بتونم ازش لذت ببرم. شماها اینجور وقت ها چیکار میکنید؟ کتاب دیگهای جایگزین میکنید یا خودتون رو مجبور میکنید به خوندن کتابی که دوست ندارید؟
خب مشخصه که بحث کتاب و کتاب خونیه، اینجا جاش نیست بگیم طبق آمار و ارقام کدوم سازمان و نهاد سرانه مطالعه در کشورمون چند در صد از کجای جهان پاییتر و بالاتره، مقاله دانشگاهی که نیست، ما در حقیقت میخوایم بگیم روز ۲۴ آبان ۱۳۷۲، طبق مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی روز کتاب و کتابخونی نامگذاری شد، و امروز ۲۴ آبان ۱۳۹۷ بیست و ششمین هفته کتابخوانی برگزار میشه، به بهونه این روزها قصد داریم کمی از کتاب بگیم.
برای خود من کتاب بهترین هدیه، دوست، همسفر و حتی همپاست، از بچگی با کتاب بزرگ شدم، کتابهای کوچک و بزرگی خوندم و با شخصیتهاش زندگی کردم، رامونا، بچههای بدشانس، نیکولا کوچولو، هریپاتر و خیلیهای دیگه، با همه اینها زندگی کردم، پا به پای شخصیت داستان غصه خوردم، از درد یتیمی بچههای بدشانس بغض کردم، از هیجان مواجه هریپاتر با ولدمورت خوابم نبرده و با تک تک داستانهای نیکولا از ته دل خندیدم... برای من کتاب دوست همیشگی بوده. اما خب میدونم خیلیها اینطوری نبودند، خیلیها هم وقتی بزرگتر شدند، سرکار رفتن و زندگی براشون جدیتر شده،کتاب در زندگیشون کمرنگ و کمرنگتر شده.
فکر نمیکنم کسی باشه که از مزایای کتاب خوندن تا حالا چیزی نشنیده باشه و ما هم قرار نیست در نقش دانایکل حرف بزنیم، همه میدونیم کتاب خوندن خوبه، همه هم میدونیم این روزها انقدر درگیریها زیاد شده که وقت برای کتاب خوندن کمتره، حتی همه یا حداقل اکثرمون میدونیم که تلگرام و اینستاگرام جای مناسبی برای وقت گذروندن و ساعتها رو سوزوندن نیست. ما هم چون همه اینها رو میدونیم، تصمیم گرفتیم اینجا از تجربیات شخصی خودمون و تلاش خودمون برای پیدا کردن وقت مناسب برای کتاب خوندن بگیم:
-مثلا من یک سال و نیمه توی گروه کتابخونی عضوم، ساز و کار این گروه اینطوریه که دوره به دوره کتابها رو بر اساس رایگیری از بین کتابهای پیشنهادی بچهها انتخاب میکنیم و میخونیم، قرارم نیست در عرض دو هفته یه کتاب ۵۰۰ صفحهای بخونیم. برای هر کتاب زمان کافی در نظر میگیریم، فرضا برای هر ۲۰ صفحه یک روز و خوندنش رو شروع میکنیم و در پایان زمان مشخص شده، نظرمون در مورد کتاب رو میگیم و با همدیگه در موردش بحث میکنیم.
این مدل گروهها مزایا و معایب خودشونو دارند، مثلا کتابهایی انتخاب بشه که شما دوست ندارید و مجبورید بخونید، مثل همین کتابی که من باید تا آخر هفته بخونم ،اما خوبیش؟ شما مجبورید کتابی رو بخونید که هیچ وقت نمیخونید و با سبکهایی آشنا میشید که شاید هیچ وقت در حالت عادی نرید سراغش. خوبه دیگه.
-با دوستی صحبت میکردم که چطور با این همه مشغله و درگیری وقت برای کتاب خوندن پیدا میکنه؟ راهکار اون این بود که هر شب یک ساعت قبل خواب همه چیز رو خاموش میکنه، گوشی رو میذاره کنار و کتاب میخونه. به مرور زمان همین شبی یک ساعت شده عادتش و دیگه نمیتونه ترکش کنه.
-خیلیها رو دیدم که از زمانهایی که تو مترو، اتوبوس یا تاکسیاند برای رفتن سر کار و برگشتن به خونه، برای کتاب خوندن استفاده میکنند. هرچند میدونم توی مترو واقعا با اون حد سرو صدا و ازدحام سخته اما بعضی وقتا که خلوتتر باشه، میشه.
-یک سریای دیگه از طرفداران پر و پا قرص کتاب صوتی شدند و توی مسیرهای مختلف به جای آهنگ، کتاب صوتی گوش میدهند، این یکی خیلی سلیقهایه، خود من هنوز نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم، برای من خوانش خودم از کتاب در آرامش خیلی مهمه.
-تو صحبتم با دوستای هم تیمی تو شرکت علاءالدین فهمیدم خیلیهاشون با سنگینی کتاب و حمل اون مشکل دارند و چون راهها طولانیه این سنگینی اضافه اذیت کنندس. پیشنهادی که بهشون دادم رو به شما هم میگم : از اپلیکیشنهایی که "کتاب الکترونیک" میفروشند استفاده کنید. طاقچه و فیدیبو از اپهای معروفیند که تعداد قابل توجهی کتاب برای فروش دارند. اپلیکشن رو دانلود کنید، ثبت نام کنید، بعد از انتخاب کتاب مورد نظرتون اون رو بخرید. شما دیگه نسخه فیزیکی کتاب رو نخواهید داشت، کاغذ کمتری مصرف میشه، و کتاب همیشه و در همه حال باهاتون خواهد بود. خیلی وقتها هم برای کتابهای خاصی تخفیف میزنند یا ممکنه کتابی رو رایگان کنند.
-یک سری دیگه هم آخر هفته براشون روز استراحت و مطالعهست و گذروندن زمانی با کیفیت برای خودشونه.
همونطور که خوندید هر کسی راه مخصوص به خودش رو برای کتاب خوندن انتخاب کرده و ادامه میده.
اما جدای از راه رسیدن به این مقصد ارزشمند، آیا خود کتاب مهم نیست؟
راستش من مثل خیلیها نمیگم شما کتاب بخونید هرچی میخواد باشه! نه واقعا اینطور نیست، اینکه یکی ۱۰۰ کتاب در ماه بخونه ارزش نیست یا یکی ۱ کتاب بخونه بیارزش نیست، اینکه اون ۱۰۰ کتاب چی باشه و چی به خواننده اضافه کرده مهمه! پس انتخاب کتاب مهمه. اما کسی نمیتونه کس دیگهای رو مجبور کنه چه کتابی بخونه یا سمت چه کتابهایی نره.
برای انتخاب یک کتاب چیکار میشه کرد؟
راههای مختلفی وجود داره، از کمک گرفتن از فروشنده کتابفروشی تا خوندن نقدها در گودریدز Goodreads– اپلیکشن محبوب کتابخونها در سراسر دنیا، میتونید نظرات همهرو درمورد کتاب مورد نظرتون بخونید، نظر بدید، مشخص کنید چه کتابهایی رو میخواید بخونید، نویسندههای محبوبتون رو دنبال کنید و..- البته ممکن مثل من هر چند یک بار وارد کتابفروشی بشید و هر کتابی که جذبتون کرد، بخرید. من با این روش کلی کتاب خوب پیدا کردم. اما برای اینکه بدونید کتابی که برداشتید برای شما خوبه یا نه 10 صفحه اول رو بخونید ببنید موضوع و ترجمه کتاب شما رو جذب میکنه یا نه. هدف از کتاب خوندن لذت بردن از وقت خالیه، پس اگر کتابی جذبتون نکرد، صرف تعریف چند نفر یا اینکه کتاب پرفروشی شده، هیچوقت نرید سراغش. چون به جای لذت بردن ازخوندن تمام مدت به این فکر میکنید چرا زودتر تموم نمیشه...
خب حالا چیکار کنیم که هفته کتاب بیشتر بهمون خوش بگذره؟
توی تهران چند مرکز بزرگ کتاب هست که خیلیها برای خرید کتاب و حتی وقت گذروندن به اونجاها سر میزنند. اولیش خیابون کریمخانه، پر از کتابفروشیهای کوچیک و بزرگ، پر از انتشاراتیست که میتونید تازههای نشرشون رو ببینید، بعضی وقتها هم مترجم یا نویسنده کتاب رو دعوت میکنند و میتونید نویسنده یا مترجم محبوبتون رو ببینید و باهاشون صحبت کنید. کریمخان که رفتید از کافههای جذابش غافل نشید. راه رسیدن به کریمخان هم سادست، شما از دو خط مترو میتونید برسید به کریم خان؛ اولیش خط قرمزه، ایستگاه هفتتیر پیاده بشید، بپرسید کریمخان از کدوم طرفه و پیادهروی رو شروع کنید. کفش مناسب هم فراموش نشه! دومین مسیر، ایستگاه میدان ولیعصره روی خط زرد. اونجا که پیاده شدید باز بپرسید از کدوم سمت میره به کریم خان و پیاده رویتون رو شروع کنید.
از جاهای دیگهای که میتونید کتابهای مختلف رو پیدا کنید خیابون انقلابه. کلی مغازه کوچیک و بزرگ و کلی دستفروش توی خیابون هست که هر کتابی بخواید ایرانی، خارجی، جدید یا قدیمی براتون پیدا میکنند. حتی در مورد موضوعاتی که فکرشم نمیکنید، میتونید کتاب پیدا کنید. راه رسیدن به خیابون انقلاب از طریق مترو، خط زرد و ایستگاه میدان انقلابه، اونجا بپرسید کدوم سمت میره به چهارراه ولیعصر و قدم زنان که برید دو طرف خیابون کتابفروشیها رو میبینید.
این دو تا خیابون از خیابون های قدیمیاند که پاتوق خیلی از کتابخونها هستند. تا یادم نرفته حتما کافههای انقلاب و چهارراه ولیعصر رو هم برید فضاهای جالبی دارند.
اما جای جدیدی که حدود یک ساله نزدیک کتابخونه ملی باز شده، باغ کتابه. اونجا یک مجموعه بزرگه که کتابفروشی، سینما، کافیشاپ و رستوران داره. حتی میتونید کتابهاتون رو بردارید برید اونجا رو مبلهاش بشینید و از فضای آروم اونجا استفاده کنید. راه رسیدن بهش از خط قرمز مترو، ایستگاه همت و یا حقانی. اونجا با توجه به تابلوها و علائم خیلی راحت به باغ کتاب میرسید. باغ کتاب از ساعت 9 تا 21 بازه.
این هفته شاید بهونه خوبی باشه که سری بزنیم به کتابخونههای خونمون و ببنیم چندتا کتاب نخونده داریم و به جای خرید کتابهای جدید همون قدیمیها رو بخونیم. حتی شاید کلی کتاب داشته باشیم که دیگه اونها رو نمیخوایم و بودنشون فقط جا گرفته، راههای مختلفی وجود داره که بخواید از دستشون راحت بشید:
-یکی از راههای خوب اینه کتابها رو برای کتابخونههای مناطق محروم یا جاهایی که دسترسی به کتابفروشی به این آسونی نیست بفرستید تا بقیه از خوندن اونها لذت ببرند.
-کتابخونه های هر محله هم کتابهاتون رو ممکنه قبول کنند باهاشون صحبت کنید بهتون کمک میکنند.
-از راههای دیگه تبادل کتابه، توی تهران مراکزی وجود داره که کتابهاتون رو میبرید براشون، قیمتی تعیین میکنید و شخص دیگهای که نیاز به اون کتاب داشته باشه اون رو خریداری میکنه، این قیمت میشه اعتبار شما برای خرید کتابهای دیگه از این مرکز.
و در آخر چند کتابی که به نظر تیم علاءالدین جالب بود رو بهتون معرفی میکنیم:
1-نمایشنامه مهمان ناخوانده از اریک امانوئل اشمیت- نشر نی- 5/3.86 در گودریدز.
داستان در زمان جنگ جهانی دوم رخ میده. این نمایشنامه مکالمات روانکاوی به نام " زیگموند فروید" و یک ناشناس در باره ایمان و بی ایمانیست. این کتاب از معروفترین کتابهای این نویسنده است که به زبانهای زیادی ترجمه شده.
2-ملت عشق-الیک شافاک- نشر ققنوس- 5/4.16 در گودریدز.
این کتاب دو داستان رو به صورت موازی براتون بیان میکنه، داستان شمس و مولانا و داستان زندگی الا. این کتاب همونطور که از اسمش پیداست در مورد عشق صحبت میکنه، دو عشق در دو زمان مختلف اما هر دو سوزان و عمیق.
3-سعادت زناشویی- لئو تولستوی- نشر چشمه- 5/3.85
داستان یک عشق، از شروع و دلداگی و التهاب اولیش تا ازدواج و احوالات بعد از ازدواج دو عاشق. اینکه سعادت در واقع چیه و بعد از ازدواج سعادت و عشق چه معنایی پیدا میکنند؟
4- سیبل- فلورا ریتا شرایبر- نشر نغمه- 5/4
شما با یک داستان ترسناک و عجیب مواجهید. زنی با 16 شخصیت متفاوت که در زمانها و در مواجه به مشکلات مختلف یکی از اونها ذهن سیبل رو تحت کنترل خودش قرار میده. داستان از مشکلات تربیتی و اهمیت و تاثیر وقایع سالهای اولیه زندگی حرف میزنه، و ضربات روحی و روانی که در ناخودآگاه آدمی تاثیر میذاره. در طول داستان با 16 شخصیت مختلف آشنا میشیم که در وجود سیبل زندگی میکنند.
5-زن در ریگ روان-کوبوآبه- نشر نیلوفر- 3.91/5 در گودریدز
این کتاب در مورد معنای زندگیه، یک حشره شناس که تو یه گودال همراه با یک زن اسیر میشه و برای زنده موندن مجبوره هر روز یه کار تکراری رو (بیرون بردن شن از گودال) انجام بده.
هفته کتاب خوبی داشته باشید و کتابهای خوب بخونید.