آلیس در روستای عجیب ماسوله
تازه از خواب بیدار شده بودم. نمیدانم شاید چند دقیقهای خوابم برده بود. چشم که باز کردم دیدم که انگار دنکیشوت هستم و دارم به سمت آسیابهای بادی گیلان میروم! اما نه. جاده به سمت دیگری میرفت و اتومبیل ما هم مثل قایقی در رودخانهی مسیر از کنار توربینهای بادی گذشت. به دوراهی فومن-رشت که رسیدیم هوا مه گرفته بود انقدر که نتوانستیم تابلو راهنما را بخوانیم. اما جیپیاسِ ماشین به صدا درآمد، موسیقی ترکی را که داشت پخش میشد، قطع کرد و گفت که باید به سمت راست برانیم... و در جهت فومن ادامه بدهیم.
کمی بیشتر از یکساعت، پس از گذشتنهای مارپیچ در راه پرخمِ فومن به سمت دامنهی جنوبی البرز، به روستای ماسوله رسیدیم، در ورودی روستا از هر ماشینی که قصد ورود به روستا را داشت چیزی در حدود ده هزار تومان عوارضی دریافت میکردند که به نظرم بابت آن جادهی پرپیچ و خم، کمی زیاد بود اما خب، برای دیدن سمبل معماری پلکانی یا درواقع، ایدهی کلاسیک روستای پلکانی در کل ایران مبلغ ناچیزی است.
اینجا در ارتباطی ارگانیک، روی شیب تندی مابینِ یک رودخانه به نامِ ماسوله رودخان و جنگلهای کوه پایهای واقع شده است به شکلی که هر شعاعی از آفتاب انگار پیامی است منحصر به فرد که از آسمان برای چند لحظهای میتابد و بعد، به آهستگی و آرامآرام خاموش میشود و جای خودش را به شعاع تازهای میدهد، به پیامی تازه، که توانسته راه خودش را از میان آن همه شاخ و برگ کوهستانی باز کند و به پسکوچههای روستا بتابد.
روستای ماسوله، که چشماندازش در رویاهایم مثل یک قالب کرهی زرد رنگِ هوس انگیز، وسط سبزی چشمنواز کوهستان خاطره شده، یک آب و هوای لطیف و کوهستانی دارد و در فصل گرما یکی از بهترین مقصدهای گردشگری ایران است. از انتخابم راضی بودم. توی محلههای پلهپله پرسه میزدم و فکر میکردم چطور اینجا با این همه شگفتی در تمام این سالها بود و وجود داشت، اما من زحمت سفر کردن به آن را به خودم نداده بودم؟
کنجی ایستادم و سعی کردم با دوربین شکاری پایین و بالای روستا را دریابم و تخمین بزنم که این روستای پلکانی چند طبقه است؟ به نظرم چیزی بین پنج تا شش طبقه بود. اما در بخشهایی هفت طبقه و چهار طبقه هم میشد. همین زیبایی ارگانیک و غیر هندسیاش است که تا این اندازه خواستنیاش کرده. چون حس میکنی، روستا هم نه یک محیط انسانساز بلکه زادهی ذات طبیعت گیلان است.
بعد از پرسهزنی و پیدا کردن یک حس تعلق و احساس دوستی با روستای ماسوله، خیلی اتفاقی وارد بازار شدیم. یک بازار سه طبقهی عجیب و غریب که سقف هر طبقهاش کف طبقهی بالاییاش میشد. شده بودم مثل آلیس در سرزمین عجایب، چون فضاهای پلکانیِ کوچه و بازار مدام تنگ و گشاد میشدند و این حس را بهت میدادند که این تو هستی که از اتاقی به فضایی دیگر، بزرگ و کوچک میشوی.
غیر از این ویژگی غریب، چیزهای جالبی توی بازار هست که نظر آدم را به خودش جلب میکند. مثلا قصابیای که در طبقهی دوم هست و فروشندهاش لباس جاهلها و کلاهمخملیهای قدیم را به تن داشت. یا کتابفروشیای که کلی کتب قدیمی و نایاب داشت و من مطمئنم به سختی حتی در راستهی انقلاب قابل تهیه بودند.
سوغات ماسوله نسبت به سایر جاهایی که ازشان دیدن کردم، تا حد زیادی به روز شده است. یعنی مثلا همان تکنیک بافتنی که در صنایع دستیشان به کار میرفته و با آن دستمال و رو میزی میبافتند، حالا با همان تکنیک کولههای قشنگ و کلاههای زنانه خوشگل و رنگارنگ درست میکنند. سفال و سرامیکهای لعابی آنجا هم برای خودش بازار بزرگی درست کرده. کاسه و کوزه، و دیگ و دیگچههای رنگارنگ و لعابدار که میشود هم به عنوان یک چیز دکوری از آنها استفاده کرد و هم واقعا به عنوان ظرف و ظروف مورد استفاده قرار داد.
چیز جالب دیگهای که باید درباره بازار ماسوله حتما بهش اشاره کنم، فضای صوتی آنجاست. ماسولهای ها خیلی به آهنگهای قدیمی علاقه دارند و ترانههای محلی و پاپ کلاسیک فارسی از هر گوشه و کناری به گوش میرسند. همهی اینها فضای معماری و ذهنیای از آنجا درست کرده که امکان ندارد بعد از یکمرتبه که به آن سفر کردید، هرازگاهی دلتان هوای این دهکدهی پلکانی را نکند.
ناهار، از آنجایی که آدم محافظه کاری هستم، غذای محلی نخوردم و چلوکباب کوبیده سفارش دادم، آن هم توی یک رستوران خوشگل وسط همان بازار. چلوکره با دو سیخ کوبیده هم قیمت مناسبی داشت و هم مزهی دلچسبی. چون واقعا گرسنه بودم و دوست داشتم انرژی کافی برای باقی سفر ذخیره کنم، قید غذای محلی را زدم اما اکثر کسایی که به توریسم علاقهدارند، غذا یکی از موضوعات مهم برایشان است. توریستهای خارجی به نظرم جزو این دسته هستند اما توی رستوران میدیدم که نمیتوانستند تمام بشقابشان را مثل ما ایرانیها تمام کنند. بیشترشان آلمانی بودند و شاید هم لهستانی.
خیلی اتفاقی موقعی منتظر بودم تا غذایمان را بیاورند، با یکی از همین توریستها سر صحبتم باز شد. اهل ورشو بود، پایتخت لهستان. پرسید برای چه چیز به ماسوله سفر کردهام؟
برایش توضیح دادم که علاقهی اصلی من در زندگی گردشگری است، پرسه زدن در کل ایران و گاهی هم کل جهان. برای همین برای شرکتهای گردشگری، سفرهای توریستی طراحی میکنم و برای همین هم اینجا هستم. اینکه یک تور یکروزه به اینجا طراحی کنم و برنامهریزی کنم که مثلا گردشگرها از چه مکانهایی باید بازدید کنند و درکجاها ناهار و شام صرف کنند.
پرسید تا به اینجای کار چطور بود؟
گفتم عالی! اینجا انقدر متنوع است که طراحی تور یکروزه برای اینجا مثل غلت زدن وسط یکعالم لحظههای فراموشنشدنی میماند.
زن موطلایی لهستانی با من موافق بود. برای او هم این روستای پلکانی، نوستالژیکترین و خوردنیترین کرهی زرد وسط کوهستان شده بود.
و پیشنهاد من هم به خوانندگان این سفرنامهی کوتاه هم همین است، جای اینکه به دنبال کشف دنیا از لابهلای کلمات باشید، کولهپشتیتان را جمع کنید و پا در سفری بگذارید که ما برای شما طراحیاش کردیم. اینطوری هم توی وقت و هزینهی سفر صرفهجویی کردید و هم در تجربهی من از این دهکدهی افسانهای شریک هستید. در تور ماسوله رودخان ماسال همسفر علاءالدین تراول باشید تا بتوانید در طبیعت زیبای ماسوله بهترین لحظات را در کنار همسفرانتان سپری نمایید.