سفرنامه تور قلعه بابک کلیبر
تعطیلات خرداد برای ما بهترین زمان بود که به یکی از آرزوهای خودمان نزدیکتر شویم، دیدار از قلعه بابک! برای همین همسفر تور قلعه بابک کلیبر علاءالدین تراول شدیم. روز اول از تهران به قزوین رفتیم و صبحانه ای مفصل در مسیر خوردیم. آلاداغ لار را در مسیر دیدیم. مشهورترین کوه های رنگی ایران!
مزارع گندمی که نیمی از آنها به رنگ طلایی در آمده بودند و نیمی دیگر سبز بودند، زیبایی چشماندازهای مسیر را دوچندان کرده بودند. به تالاب قوری گل رفتیم، تالابی در شهرستان بستان آباد که با نیزارهای زیبایش دل از ما برد. این تالاب 200 هکتاری، یک تالاب بین المللیه که بین دشت ها و تپه ماهورها قرار گرفته. پرنده های وحشی، انعکاس ابرها داخل آب، جاده پیچ در پیچ نزدیکش و همسفران خوب همگی انرژی مثبتی به ما داد تا دوباره به سمت کلیبر و قلعه بابک راه بیفتیم. به هتل پارادایس کلیبر رفتیم، هتلی که تمیز بود و خدمات قابل قبولی میداد. فردای آن روز، با ذوق و شوق فراوان به سمت قلعه بابک راه افتادیم، قلعهای باصلابت و پر از رمز و رازهای تاریخ گذشته ایران. دو مسیر برای رسیدن به قلعه بابک وجود دارد. یک گروه از همسفران ما مسیر کوه پیمایی را انتخاب کردند و گروه دیگر، مسیر کوتاهی که نیمی از آن، با ماشین طی میشد. در مسیر راهی که ما را به قلعه بابک رساند، چشمهای زلال بود و چند آلاچیق در کنار آن به فروش خوراکی میپرداختند. مناظری که از این جا دیده میشد فوقالعاده روح بخش و پر انرژی بود. قلعه بابک پرصلابت از بالا نظاره گر شماست و جنگل های ارسباران در زیر پایتان دیده میشود. برای دقایقی دیدن این چشماندازها حالتان را خوب خواهد کرد. به قلعه بابک رسیدیم، عکسهای یادگاری گرفتیم و لیدر محترم، کلی برایمان از تاریخ این قلعه گفت.
در راه بازگشت نان محلی که روی آتش پخته شده بود و آش دوغ محلی دست پخت عشایر خوردیم. بعضی از ما هم تصمیم گرفتیم آخرین ساعات روز را به پیاده روی در کلیبر و کلیبرگردی بپردازیم. از پل شکسته بازدید کردیم و برای استراحت شبانه به هتل پارادایس کلیبر رفتیم.
روز دوم، پس از صرف صبحانه، نقطه صفر مرزی نخستین جایی بود که رفتیم. دیدن نقاط صفر مرزی برای من همیشه جال بوده است. از این سو، کشور دیگری را میبینی که در گذشته، جزئی از خاک ایران بوده و اکنون اگرچه انسانهای دو سوی مرز، ملیتهای متفاوتی دارند اما پوشش گیاهی و تپه ماهورهای مشابه دوسوی مرز، شما را به این نتیجه میرساند که این مرزها تنها قراردادهایی هستند بین دولتها وگرنه زمین و آسمان برای همه مردم زمین یکی است. سری هم به پل های خدا آفرین زدیم. پل های خدا آفرین قدمت زیادی دارند و با چندین دهانه هنوز هم بخش بسیار بزرگی از آن ها سالم مانده است. این پل ها بر روی تنگ ترین معبر رود ارس بود. برای رفتن به کشوری دیگر، کافی بود از روی این پلها عبور کنی و مقداری پیاده روی کنی. این پل در طول تاریخ، شاهد رفت و آمد افرادی بود که سالها اینجا زندگی میکردند و برای عبور و مرور از رود ارس از این پل استفاده میکردند. پس از آن به سد خدا آفرین رفتیم، سدی که مشترکا توسط ایران و کشور آذربایجان ساخته شده و قرار است هم برای کشاورزی استفاده شود و هم برای تولید برق.
در تمام این مدت ما در گوش شرقی گربه (نقشه ایران شبیه گربه است، یادتان هست؟) بودیم اما مسیرمان را به سمت گوش غربی گربه کج کردیم. اینجا دیگر مرز آذربایجان را پشت سر گذاشتیم و به سمت مرز ارمنستان حرکت کردیم. اینجا از مجموعهای بازدید کردیم که به کردشت شهرت داشت. حمام کردشت در زمان صفویان، برای خانواده پادشاهان و افراد پادشاهی بود اما در زمان قاجاریان، به حمامی برای عموم مردم تبدیل شد. البته مجموعه تاریخی کردشت، تنها به حمام محدود نمیشود. یک خانه تاریخی، دیوان خانه، مسجد غریب، دیوان خانه و یخچال نیز جزئی از آن مجموعه تاریخی به شمار میروند. آن سوی جاده نیز بقایای یک قلعه تاریخی قابل مشاهده بود. اینجا در مسیری بود پر از درختهای انار. مسیر را به سمت آبشار آسیاب خرابه ادامه دادیم، آبشاری که به آن لقب شاهکار طبیعت جلفا دادهاند. این آبشار و آسیاب آبی در نزدیکیش بسیار تماشایی بود. این آبشار داخل درهای باصفا و سرسبز قرار داشت.
پس از آن چرخی در شهر جلفا و بازار سنتیاش زدیم و دوباره به سمت کلیبر رفتیم، ارس در تمام طول جاده همسفر ما بود. فردای آن روز به سمت اهر رفتیم، مقبره شیخ شهاب الدین اهری که یک صوفی مشهور بود را دیدیم، خانقاهی که بخشی از آن به موزه ادب و عرفان اختصاص پیدا کرده است. کاشی های فیروزهای روی منارههای مقبره بسیار تماشایی بود و نمای آجرکاری زیبایی داشت. این سفرنامه من از تور قلعه بابک کلیبری بود که همسفر علاءالدین تراول شدم. شما هم برای داشتن لحظات خوب در سفر میتوانید همسفر آنان باشید.