سفر به استان هفت رنگ گلستان
همیشه دلم میخواست که به استان گلستان سفر کنم و زیباییهاشو از نزدیک ببینم. بالاخره بعد از سالها، زمان دیدار فرا رسید، از مدتها قبل مرخصیم رو گرفتم و با همنوردم شهاب مریخی برای صعود به گاوکشان (بلندترین قله استان گلستان) هماهنگ کردم. اما از اونجائیکه دوستان من بسیار خاص و البته بامرام هستند (پوزخند)، مثل همیشه دقیقا دقیقه ۹۰ شهاب دست منو گذاشت توی پوست گردو. فکر کنید حالا من موندم و رویای دیرینم، تک و تنها. به طرز افتضاحی به هم ریخته بودم چون دیگه نمیتونستم مرخصی بگیرم. چند دقیقهای فکر کردم که کی میتونه توی گنبد کمکم کنه. حین بستن کوله زنگ زدم به اقلیما (دخترِ سنگِ گلستان) و در به در دنبال گروهی که برنامه صعود داشته باشند. شماره سهراب رو داد و گفت باهاش هماهنگ کن. کلی به وجد اومدم و سهراب شد دریچه امیدِ ورود من به گلستان.
کولمو برداشتم و ساعت ۱۸:۲۰ با غمِ جفای رفیق به جاده زدم. کلی ماشین عبور کرد و بوق زد و ... تا اینکه بالاخره سوار پراید سیاه رنگی شدم. پرایدی که دل رانندش به سفیدی ابرهای آسمون بود. همسفر و هم کلام شدیم تا پلیس راه بهشهر. از اونجا تا گنبد رو هم با اتوبوسهای بیرجند رفتم.
ساعت ۱:۳۰ بامداد به میدان امام علی گنبد، شهری پرهیاهو و زنده رسیدم! در انتظار رسیدن بچههای باشگاه البرز، بچههایی که اصلا نمیشناختمشون، دقایقی را سپری کردم! در طول برنامه متوجه شدم از طرف بچههای بالا برای ملحق شدن به گروه کوهنوردی البرز گنبد سفارش شده بودم. مرسی بچههای بالا! ساعت ۲:۱۵ گنبد رو به مقصد روستای تاش ترک کردیم و پس از عبور از آزادشهر، جاده در میان کوهستان به پیش میرفت و ماهتاب نظارهگر ما بود. به بسطام رسیدیم و بایزید بسطامی به گرمی و با آرامشی عجیب از ما استقبال کرد. از بسطام گذشتیم و قبل از رسیدن به روستای تاش، جاده خاکی مارپیچی را در سمت راست جاده اصلی در پیش گرفتیم. ساعت ۶:۱۵ به نگهبانی معدن در نزدیکی روستای تاش رسیدیم (امکان جلوتر رفتن با ماشین نیست و ماشینها باید در پارکینگ پارک شوند). از اینجا به بعد باید کولهها رو به دوش انداخته و راهیِ راهی نسبتا طولانی میشدیم.
در درهای به سوی جنوب شرق گام نهادیم و کوهستان با نسیمی خنک، خواب و خستگی شب قبل رو به کلی از ما گرفت. بعد از پیمایش مسافت کمی در امتداد رود، درهای دیگر در سمت راست ما با چشمهای به نام "پیر میشی" خودنمایی میکرد که ما یالی به سوی شرق را در پیش گرفتیم. بالا و بالاتر میرفتیم و شدت وزش باد هم بیشتر میشد. در طول مسیر، در دور دستها قله زیبای گاوکشان، قلهای که من به قصد صعود او به گلستان آمدم عجیب دلربایی میکرد و مرا میخواند! از برف و سنگ گذشتیم و در ساعت ۱۱.۴۰ صبح بعد از ۵ ساعت کوهپیمایی به بلندای قلهی ۳۹۶۴ متری شاهوار، بلندترین قله استان سمنان رسیدیم. قلهای که قصد صعودش را نداشتم و حال بر بلندای آن ایستاده بودم و مناظر زیبای اطراف را نظاره میکردم.
بعد از چند دقیقه توقف بر بلندای قله از جنوب قله و از دره چشمه "پری خانی" به سوی پایین بازگشتیم. ساعت حوالی ۱۹:۰۰ به ماشین رسیدیم. مسیر برگشت کم از مسیر صعود نداشت و ما تا نزدیکیهای جاده اصلی پیاده اومدیم. شاهوار، کوهی که با صلابت در البرز خفته بود، ما را تا صعودی دیگر بدرقه کرد!
پ ن: تشکر ویژه از اقلیما حقداد مهربان، مریم حسینی نازنین، سهراب رفعتی عزیز، سید محمود موسوی و تمامی دوستان باشگاه کوهنوردی البرز شهر گنبدکاووس که از مهمانی ناخوانده به گرمی استقبال کردند.