من معصومه هستم که سالهاست به اسم تینا منو میشناسن .از اونجایی شروع شد که در کلاس زبان دو تا اسم معصومه بود و واسه اینکه اسم ها تفکیک شه و معلم راحت تر بتونه ماها رو تشخیص بده من خودم رو تینا معرفی کردم ، اسمی که خیلی دوستش داشتم .البته این اسم کاربرد زیادی روی تور های من داشت .معصومه واسه بعضی از اروپایی ها سخت بود که تلفظ کنن و تینا واسشون راحت تر بود .البته بگم به غیر از مردمان انگیسی به دلیل اخلاق خاصی که دارند منو همون معصومه ایی صدا میکنند که آژانس به اونها منو معرفی کرده .تا بگن من توانایی صدا کردن اسم سخت تو رو دارم .
یکی از زیباترین شغل هایی که من انتخاب کردم راهنمای تور بود . از اونجایی که همیشه علاقه به فرهنگ های مختلف داشتم و کتابهای زیادی رو میخوندم تا با کشورهای دیگه هم آشنا شم بعد از اینکه متوجه شدم آموزش و پرورش معلم های زیادی رو استخدام میکنه بجز دبیری زبان انگلیسی .فرصت رو مغتنم شمردم و دوره راهنمای تور رو گذروندم .چیزی نگذشته بود که من به سرعت در آژانس ها مشغول به کار شدم . در ابتدا فقط لوکال کار میکردم و اکثرا ایرانی بودن .گروههای 2 نفر تا 40 نفره .گروههای که شاد بودند و یا فقط اطلاعات برای اونها از اهمیت زیادی برخوردار بود . بعضی مواقع از 15 نفر 8 نفر وارد تورهای تخت جمشید میشدند چون به قول گفته خودشون نمیخوان چند تا چوب ببینن ،با وجودی که واسه من اصلا جالب نبود اما با احترام اونها رو برای تور شهری بعدی که داخل شیراز بود هدایت میکردم . چیزی نگذشت که راهنمای تورهای انگلیسی زبان شدم و تورهای فارس گردی رو شروع کردم .تفاوت مسافرت کردن بین ایرانی و خارجی ها از زمین تا آسمان بود .سلایق وعلاقه هر کدام متفاوت بودن .اما هر کدام هیجان انگیز بود . سعی میکردم از تفاوت ها چالشی رو برای خودم درست کنم که باید از این چالش عبور کنم و وقتی میرم خونه فقط برگ برنده دستم باشه ،به همین خاطر دوستان خوبی در نقاط مختلف ایران و کشورهای مختلف دارم . شاید در تور با اولین برخورد چنان به من رفتاری میکردند که فکر میکردم چیزی رو از من طلب دارند و اما در نهایت تورهای بعدی دستم رو میگرفتن و تور رو ادامه میدادیم و دوستهای خوبی برای هم میشدیم .بین مسیر شیراز به تخت جمشید حدود 45 دقیقه هست .در بین راه سعیم بر این بود تا خودشون رو معرفی کنن ،سایت های مورد علاقشون رو در استان فارس و یا شیراز و صد البته در ایران بپرسم .البته سعی میکنم با مزه پرونی هایی که باشه تا جو خنده در این بین مسیر ایجاد شه .
یکی از مواردی که در تورها بهش اهمیت زیادی میدم ، توجه به فرهنگ شهرها و روستایی هایی هست که بدانجا میریم .تا مواردی واسه مردم اون منطقه به وجود نیاد و باعث مزاحمت اونها نشیم .چه از لحاظ صدا،تمیز نگه داشتن محیط اطراف وحفظ حریم خانه های روستایی در طبیعت و خیلی موارد دیگه .البته که مورد استقبال مسافرهام قرار میگرفت .
یکی از مواردی که هر راهنمای تور باید داشته باشه حس تعهد هست که در طول مدت اجرای تور به مسافر حس خوبی رو میده و باعث میشه اعتماد بیشتری بر اجرای آن توسط راهنما ایجاد شود . تعهد در هر زمینه ایی از جمله انتقال اطلاعات درست در مورد مکان های تاریخی ،فرهنگی و محیط زیست تا هم مسافر های ایرانی و هم مسافرهای خارجی کاملا از محیط، اطلاعات درستی را کسب کنن .درک درست از علایق مسافرها به غذاهایی که در کشور ما رایج هست تا غذاهایی که به آنها حساسیت دارن . حفظ واطلاعات کشوری که به هیچ عنوان به مردمان کشورهای دیگه ربطی نداره (البته اینو بگم که غیر ایرنی ها اصلا از هیچ چیز سوال نمیکنن جز تاریخ یک مکان تاریخی و مواردی که مربوط به آنجا هست ).و همچنین اگر به هر طریقی نتونستیم با آژانس تماس بگیریم تا تنخواهی که داشتیم و شارژکنن حتما باید با پیامک اعلام کنیم و تا زمانی که حساب ما شارژ شه از حساب خودمون و یا از اعتبار همکاری و دوستی استفاده کنیم تا تور بدون مشکل و بدون ایجاد استرس برای مسافرها اجرا شود .
روی تور واسم مهم هست تا درک درستی از گفته های من داشته باشن و این برمیگرده به درستی لحجه و درست استفاده کردن گرامر در جمله ها . وقتی ازم سوال میکنن تو خارج از کشور درس خوندی؟ تا حالا انگلیس اومدی؟ واسه اینه که لحجه من مورد قبول مخصوصا انگلیسی زبان ها قرار میگیره و این منو شدیدا خوشحال میکنه .البته بگم که بعضی از لحجه کلمات ها در امریکا با انگلیس تفاوت داره و چون ما در ایران بیشتر متد آمریکایی درس میخونیم انگلیسی ها شدیدا تعصب دارن که اونم ، در حال حاظر کمتر شده و دیگه ازم ایراد نمیگیرن . و این باعث خوشحالی من هست .
یکی از خاطراتی که همیشه هم تو ذهن من میمونه و هم مسافرهام .روز 13 بدر بود که ما در یزد بودیم . از اونجایی که شنیده بودم در مسیری که از یزد وارد تفت میشویم باغ های زیادی وجود داره . به اون سمت حرکت کردیم اما متاسفانه نشد وارد باغی بشیم چون تمام باغها خصوصی بودن به ناچار برگشتیم و اجبارا در پارک یزد که خیلی شلوغ بود نشستیم تا مراسم سیزده بدر رو هم برای مسافرها بگم و هم اینکه این روز رو با مردم بگذرونیم .تور من یک خانواده بلژیکی بودند با سه پسر شیطون .سعی کردم با بچه ها والیبال بازی کنم تا واسشون محیط کسل کننده نباشه ،که متوجه شدم مردمی که در اطراف ما بودن یکی یکی به جمعمون پیوستن تا جایی رسید که من دیگه بینشون نبودم و حتی وارد فوتبال پسرونه شدن و کلی شیطنت کردن.با وجود اینکه در آخر،پسر بزرگشون که 14 ساله بود زمین خورد و زخم بدی کف دستش برداشت اما واسشون خاطره خوبی به وجود اومد و خوشحال بودن از اینکه تونستن این روز را با مردم شهری در ایران بگذرونن و پر از خاطره شدن .من که مواد ضد عقونی کننده و بانداژ اماده کرده بودم فوری دستش رو پانسمان کردم و هر روز به دستش رسیدگی میکردم تا آخر تور خوب شد . دونستن کمک های اولیه توسط راهنماهای تور یک امر مهم هست تا بتونن توسط اون آگاهیی که دارند هم خونسرد باشن و هم اینکه بتونن کارهای مربوطه رو به درستی انجام بدن تا اگر موارد حاد باشه لااقل کارهای ابتدایی صورت گرفته باشه تا خطر جدی رو رد کرده باشه .
اگر بخوام راهنمای تور بودن رو جمع بندی کنم .باید بگم که واقعا باید عاشق کارمون باشیم ،عاشق ارتباط برقرار کردن ،عاشق اطلاعات دادن و اطلاعات گرفتن درست از فرهنگ و عادت های اجتماعی باشیم .آگاهی زیاد از هنر ،کشور ،تاریخ ،پزشکی،معماری،فرهنگ .......... و خیلی چیزهای دیگه باعث اعتماد به نفس خودمون میشه و تمام این موارد بستگی داره به مطالعه ما در زمینه های مختلف. اشکال نداره اگر چیزی بلد نباشیم ،ما خدا نیستیم و اون موقع بگیم نمیدونیم ،ا ما حتما پیگیر باشیم تا سوال درستی به مسافر بدیم و هم به اطلاعات خودمون اضافهکنیم.راهنمای تور باید اقتدار داشته باشه تا مسافر فکرنکنه میتونه هر جور خواست تور رو بگردونه و از طرفی درک درستی از این باور داشته باشه که زمان مال اون هست و بهش ارزش و اهمیت داده می شه . باید قدرت رهبری داشته باشه تا مواردی که به طور غیر مترقبه روی تور ایجاد میشه کنترل و هدایت کنه و تمام کنترل این نوع سختیها فقط از یک فرد عاشق به کارش بر میاد .با توجه به اینکه هم راهنمای تورهای ورودی هستم و هم خروجی باید بگم تورهای ورودی خیلی راحت تر اجرا میشه تا تورهای خروجی و تمام این موارد برمیگرده به آگاهی داشتن مسافرها و تعداد سفرهایی که داشتن و همچنین حس اعتمادی هست که متاسفانه ایرانیها کمتر به هموطن خودشون دارن و میخوان خودشون رو نشون بدن که ما بیشتر میدونیم . و به نظر باید اعصاب فولادی بیشتری داشته باشیم تا تورهای ورودی اما باز بخاطر عشق به کار لذت بخش هست