در زمانهای نه چندان قدیم، استاد «عبدالوهاب شهیدی» (که در زمان نگارش این نوشته متأسفانه در بستر بیماری هستند) با صدایی بسیار گیرا و حزین میخواند: «روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم... بستهی سلسلهی سلسلهمویی بودیم... .» آوازی چنان حزین و جذاب که گویی خودِ وحشیِ بافقی، یکی از دلسوختهترین شاعران تاریخ ادبیات ایران، مشهورترین شعرش را برای همین آواز ساخته است. این شاعر سوخته، اشعار جانگدازش را در بنایی میسروده است که اینک قصد معرفی آن را داریم. خانهی وحشی بافقی ــ طبعاً ــ در شهر بافق واقع است؛ کنار مسجد جامع این شهر. این بنا خانهای است کوچک و جمعوجور که شاید در نگاه اول چندان خریدار نداشته باشد؛ اما همچنان صفای خانههای کوچک قدیم را دارد و میتوان در آن سبک زندگی خانوادههای قدیمی را مشاهده کرد. خانه وحشی بافقی هفت اتاق کوچک دارد و به نحوی ساخته شده که برای تمام فصول سال مناسب باشد؛ بهطوریکه در ضلع شمال شرقیِ خانه، در زمان قدیم جویی وجود داشته که وظیفهی خنک کردن خانه را در فصل تابستان بر عهده داشته است. جذابیت اصلیِ خانهی وحشی بافقی ــ که البته در زمان قاجار مرمت شده - فقط بهخاطر نوع معماری آن نیست؛ بلکه بیشتر به این دلیل است که میتوان در آن، یکی از بزرگترین شاعران تاریخ ادبیات را تصور کرد که در حال سرودن سوگسرودهها و شکواییههایی بوده که این روزها بهخاطر آهنگهای خوانندگان نسل جوان، همچون محسن چاوشی و زندوکیلی، شهرت یافتهاند. شعرهایی چون «همخواب رقیبانی و من تاب ندارم»، یا «تکیه کردم بر وفای او غلط کردم غلط.» در شهر بافق میتوان علاوه بر بناهای قدیمی متعدد، ساعاتی نیز به یاد روزگاران خوش قدیم، در خانه وحشی بافقی آسود. علاءالدین تراول، مسافران و ایرانگردان عزیز را به این خانهی تاریخی و سایر بناهای کهن ارزشمند در میهن باستانیمان دعوت میکند. امیدواریم درکنار خانوادهی ما، خاطرههایی زیبا بیافرینید.