کویر سرزمینی سراسر وسعت، سخاوت و زیبایی است. آنقدر زیبا که اگر عاشقش باشید، دوریاش را تاب نمیآورید و دلتان در گوشهای از کویر باقی میماند تا روزی که دوباره بازگردید و آغوش گرم کویر را تجربه کنید. همیشه از زیباییهای کویر زیاد شنیده بودم اما خودم هیچ وقت تجربه لمس کویر رو نداشتم تا اینکه یک روز پاییزی توسط عزیزی به تور کویر مرنجاب علاءالدین تراول دعوت شدم و اولین حضور من در کویر به صورت کاملا اتفاقی رقم خورد. سفر خوب و خاطرهانگیزی شد و البته انگیزهای برای سفرهای آتی من به کویرهای زیبای ایران.
امروز میخواهم از تجربه حضورم در کویر بیانتهای مصر برایتان بگویم. سفر سه روزه ما حوالی ساعت 20:30 از میدان آرژانتین تهران به مقصد شهر خور و بیابانک در استان اصفهان آغاز شد. شهری که در میان کویر آرام خفته است و روزهای گرم و شبهای سرد زندگی خود را میگذراند. ساعت حوالی 08:00 صبح بود که پس از 12 ساعت به شهر خور و بیابانک رسیدیم. از شهر عبور کردیم و جاده طبس رو در پیش گرفتیم تا به دشت نمک برسیم. وقتی از اتوبوس پیاده شدیم تصور کردیم اینجا آخر دنیاست (برای من که اینطور بود). تا چشم کار میکرد فقط دشت بود و دشت بود و دشت و جادهای که دشت نمک رو به دو بخش تقسیم کرده بود و در افق محو میشد. اینجا توی دشت نمک، پُلیگون های نمک (چندوجهیهای منظم از جنس نمک) بیشماری رو میبینید که تمام دشت رو در سیطره خودشون در آوردند و منظره فوقالعاده مسحورکنندهای رو خلق کردند. خالق هستی بخش با دو رنگ آبی و کِرم، دشت نمک رو به زیبایی تمام رنگ کرده است. هرچند رنگهای کویر محدوده اما هنگام غروب آنقدر زیبا و توصیف ناپذیرِ که چشمان هر عاشق طبیعتی را تا دقایقی به خود خیره میکند. توی دشت نمک که سکوت موج میزنه، مرز آسمون و زمین رو به خوبی میتونید ببینید و ساعتها به تفکر بنشینید.
بعد از توقفی یک ساعته در ساعت 9:10 به شهر خور و بیابانک بازگشتیم و برای اقامت راهی روستای بیاضه (به معنای خاک سفیدرنگ) شدیم. ساعت 10:45 صبح به اقامتگاه بومگردی "یَه تا" در روستای بیاضه رسیدیم. اقامتگاهی در دل کویر که با مهماننوازی و مهربانی خانم رجبی (مدیر مجموعه) با آغوش باز ازمون استقبال کرد. به شخصه عاشق اقامتگاههای بومگردی هستم، به این خاطر که در زمان حال و قرن 21 شما رو به سفری در گذشتههای دور و زمان پدربزرگهایمان میبرد. اقامت در اتاقهای کوچک و بزرگ اقامتگاه بومگردی یه تا با درب و پنجرههایی چوبی و شیشههای رنگی که در شبهای سرد کویر، گرمای خاصی دارند، تجربه فراموش نشدنی برام بود که دوباره منو به این روستای کوچک و آرام خواهد کشاند. بیصبرانه منتظر روزی هستم که باری دیگر به کویر بازگردم، بیدرنگ دعوتش را میپذیرم و به سویش میآیم.
پس از صرف نهار خوشطعم و رنگ اقامتگاه بومگردی یه تا، راهی روستای مصر شدیم. ساعت 16:30 پس از حدود 2 ساعت از روستای بیاضه به روستای مصر رسیدیم. با توجه به اینکه اینجا شغل اکثر افراد ساکن در روستا کشاورزی و یا دامداری است و حضور گردشگران یکی از منابع درآمد روستا به حساب میآید، به ازای هر نفر 15000 تومان ورودی گرفته میشود. حتما با خودتون میگید مصر کجا، ایران کجا و چرا اسم این روستا مصرِ؟! روایتهای مختلفی در مورد اسم روستا وجود داره. جالب بدونید فردی به نام یوسف در روستا زندگی میکرده و زمانی که چاههای روستا خشک میشند به حفر چاههای جدیدی اقدام میکنه و به خاطر احترامی که روستاییها برای او داشتند و داستان انداختن حضرت یوسف در چاه، اسم روستا رو مصر میذارند. این طور میشه که در قلب ایران روستایی به نام مصر داریم و هر ساله در فصول پاییز و زمستان گردشگران بسیاری از سراسر دنیا به مصرِ ایران سفر میکنند تا یکی از هزاران هزار مکان دیدنی ایران رو ببینند.
خوب بذارید از طبیعت روستای مصر براتون بگم. قطعا با شنیدن کویر، توقع دیدن دار و درخت رو اصلا ندارید اما سخت در اشتباهید. در دل کویر و در روستای مصر نخلستان، انارستان (باغهای انار) و زمینهای صیفیجاتی رو میبینید که همچون نگین توی کویر میدرخشند. راستی اینجا درخت اکالیپتوس و کافور هم میبینید البته اگه با درختها آشنایی داشته باشید. دیدن درخت توی روستای مصر جالب بود نه؟ خوب این از نبوغ و هوش سرشار ایرانیها در استفاده از آبهای زیرزمینی در شهرها و روستاهای کویری ایران نشأت میگیره. بعد از دیدن باغهای روستا به طرف رملها میرویم. رملهای اطراف روستای مصر که به عنوان یکی از جاذبههای گردشگری شناخته میشند، مکان خوبی برای پیادهروی با پای برهنه بر روی دانههای نرم کویر، عکاسی، شترسواری و سافاریاند. البته حواستون به مار و عقرب هم باشه که یه موقع خدایی ناکرده ... به شخصه هر چند که عاشق هیجانم اما با روحیه حساسی که دارم با سافاری موافق نیستم چون آرامش و سکوت که جزء جدایی ناپذیر طبیعت کویرند رو بر هم میزنه و این نقض و زیر پا گذاشتن قانون طبیعته. به نظر من توی کویر باید شترسواری کرد. دقت کردید شترها چه حیوونهای آروم و با حوصلهای هستند مثل کویر؟! پس حتما در تور کویر مصر تجربه شترسواری رو از دست ندید و با این حیوون مهربون بیشتر آشنا بشید.
به فاصله کمی از روستای مصر، روستای دیگهای به اسم فرحزاد با اقامتگاههای بیشماری وجود داره. پس اگر روزی به کویر اومدید، اصلا نگران محل اقامت خودتون نباشید اقامتگاههای بومگردی به نامهای هتل تی دا، اقامتگاه تپه های شنی، اقامتگاه بارانداز (طباطبایی)، اقامتگاه ساحل کویر، اقامتگاه شنزار و غیره با امکانات خوب رفاهی و بهداشتی محل مناسبی برای شبمانی شما و همراهانتون خواهند بود. از اونجائیکه به خونههای قدیمی علاقه خاصی دارم از اکثر اقامتگاهها و اتاقهاشون بازدید کردم و کلی از دیدن این همه زیبایی لذت بردم. راستی شبهای کویر رو به دلیل نداشتن آلودگیهای نوری و پاک بودن به هیچ وجه از دست ندید، دیدن ستاره دُب اکبر، دُب اصغر، خوشه پروین، ستاره قطبی، کهکشان راه شیری و هزاران هزار ستاره کوچیک و بزرگ تجربه جالبیه که فرصتش برای هر کسی پیش نمیاد.
ساعت 19:30 به روستای بیاضه برگشتیم. از گرمای هوا کاسته شده بود و خنکای ملایمی داشت. بعد از شبنشینی دور آتیش و گپ و گفت با همراهان خوبم به اتاقم رفتم تا خستگی یک روز گشتوگذار رو از تن به در کنم و برای صبح آماده و قبراق باشم. صبح، روز دوم سفر کویر مصر من کمی متفاوت آغاز شد. از اونجائیکه هیچ وقت دلم نمیخواد دیر به قرار یا وعده دیداری برسم صبح کمی زودتر از خواب بلند شدم تا قبل از زمان صبحانه چرخی در محیط اطراف روستا بزنم. همین طوری دوربین به دست داشتم برای خودم میچرخیدم که راه آبی منتهی به حوض کوچیکی توجه منو به خودش جلب کرد. آب! کویر! عاهااااا قنات. تا حالا قنات رو از نزدیک ندیده بودم، فرصت خوبی برای تجربه کردنش بود. راه آب رو با احتیاط دنبال کردم، به دری بسته رسیدم که قفل کوچک طلایی بر آن زده شده بود و با خنده از ورود من جلوگیری میکرد. به دنبال راهی برای ورود بودم اما بیفایده بود. برای جلوگیری از ورود مشتاقانهام به قنات بهم گفتند کلید همانجاست برو و پیدایش کن. اما کلیدی نیافتم و روح سرکشم تاب این را نداشت که در جنگی شکست بخورد. از بالای درب عبور کردم و حال این منم بودم که به قفل زرد کوچک میخندیدم.
به هزارتوی پر پیچ و خمی وارد شدم که حدود 2 کیلومتر شاید هم بیشتر طولش بود. اینجا تاریکی محض و مطلق بود و دیوارههایی مرطوب و تنگ مرا در میان خود گرفته بودند. به دلیل جریان آب کمی که در ابتدای ورودم به قنات وجود داشت، مجبور شدم کفشهام رو در بیارم و باقی مسیر رو پابرهنه طی کنم (میدونم کار خطرناکی کردم). با چراغقوه گوشی به راهم ادامه دادم تا کورسوی نوری در مسیر نظرم رو به خودش جلب کرد. به نور که دریچهای کوچک بر روی سطح زمین همچون دودکشی برای قنات بود رسیدم. اوه خدای من! از دریچه (هواکش) شنهای زیادی وارد شده بود و مسیر رو مسدود کرده بود به طوریکه باریکهای فقط برای خزیدن باقی مونده بود. میخواستم ادامه بدم و تا انتها برم اما ترس از جونورهای زیرزمین رهام نمیکرد. بالاخره تصمیم خودمو گرفتم، نفس عمیقی کشیدم و به پشت روی شنها خوابیدم تا بتونم از دریچه شنی عبور کنم. دستهام جلوتر از بدنم بود و به طاقچه زیر دودکش قلاب کردم تا بتونم خودمو بیرون بکشم، فقط ازین میترسیدم که نکنه مار توی طاقچه دودکش چمبره زده باشه و بزنتم. اوووووف ختم به خیر شد. شاید باورتون نشه اما همین الان که دارم براتون تعریف میکنم آدرنالین خونم بالا رفته!!! پیشنهاد میکنم این کارو انجام ندید چون مسیر قناتی که برای سالها استفاده نمیشه مکان خوبی برای زندگی جونورهای مختلف به حساب میاد و خطرات فراوونی داره. به مسیرم ادامه دادم و حدود 3 تای دیگه از این هواکشها رو پشت سر گذاشتم تا اینکه به جایی رسیدم که مسیر میپیچید و آنقدر ماسه داخل شده بود که به هیچ وجه امکان ادامه مسیر به تنهایی نداشتم. اصلا دلم نمیخواست اکتشافم در این نقطه به پایان برسه اما در اوج ناراحتی با قلبی پر از آدرنالین بازگشتم. دوباره همون ترسها رو تجربه کردم، ترس از اینکه نکنه جونوری نیشم بزنه و کارم در هزارتوی قنات به پایان برسه. خوشحالم که به دنبال صدای درونیم رفتم و تجربه جدیدی رو کسب کردم. خوب آدرنالین امروزم هم تأمین شد.
پس از صرف صبحانه به همراه راهنما برای دیدن قلعه بیاضه و بافت تاریخی روستای بیاضه رفتیم، روستایی ساکت و آروم که اهالی مهربان و خونگرمی داشت. بعد از اون در ساعت 10:19 صبح برای دیدن روستای گرمه رهسپار جاده شدیم. گرمه روستایی کوچیک با بافت تاریخی است که گردشگران بسیاری برای دیدن قلعه قدیمی، نخلستان، انارستان و چشمه آب معدنی به این روستا سفر میکنند. جالبه بدونید در چشمه روستا که از دل زمین میجوشه، ماهیهای کوچیکی زندگی میکنند و یکی از جذابیتهای روستای گرمه محسوب میشه. اگه میخواید در اولین اقامتگاه بومگردی ایران اقامت کنید، روستای گرمه و اقامتگاه بومگردی آتشونی مقصد شماست. راستی اگه دلتون برای کافههای شهر تنگ شد، میتونید سری به کافه بُنه روستای گرمه بزنید و ساعتها در این کافه ی دنج و گرم به گپ و گفت با دوستانتون بپردازید. ساعت 14:20 دل به جاده سپردیم و به سمت تهران حرکت کردیم. خوب سفر ما به کویر مصر در ساعت 01:00 بامداد به پایان رسید.
راستی یادتون باشه اگه به روستاهای ایران سفر میکنید، باید فرهنگ و عرف روستاها رو رعایت کنید و سفری مسئولانه داشته باشید تا یه موقع خدای ناکرده با رعایت نکردن پوشش یا اصول اخلاقی باعث دلخوری محلیها نشید.