داستان‌های افسانه‌ای همواره در تاریخ و ادبیات ما جایگاه ویژه‌ای داشته‌اند و با تاریخ‌های مختلفی گره خورده‌اند. شب چله و سنت‌های آن و آخرین شب پاییز هم که به شب داستان سرایی و شعر شهرت دارد از این مسئله مستثنی نیست. قصه‌گویی‌ها که عموما با پند و اندرز همراه بوده‌اند، در محافل و جشن‌ها توصیف می‌شدند. یکی از جشن‌های کهن ایرانی، شب یلدا است که با تاریخ و ادبیات ما گره خورده و آداب شعرخوانی و قصه‌گویی از لذت‌بخش ترین رسوم این شب است که متاسفانه رو به فراموشی می‌رود. در ادامه با علاءالدین تراول همراه شوید و با یکی از شخصیت‌های قصه‌های شب یلدا به نام ننه سرما آشنا شوید.
مادربزرگ و قصه ننه سرما در شب یلدا
مانند هر سال آخرین شب پاییز، همه در خانه مادربزرگ جمع می‌شوند و این شب طولانی و به قول مادربزرگ شب چله را جشن می‌گیرند. کودکان مشغول خوردن هندوانه و بزرگ‌ترها در حال خوردن آجیل و خوراکی‌های رنگارنگ با لبخندی بر لب، مشتاقانه به مادربزرگ نگاه می‌کنند و منتظر شروع قصه‌های شنیدنی او هستند. مادربزرگ، انارها را روی کرسی می‌گذارد و آرام و با طمأنینه شروع به دون کردن آن‌ها می‌کند و با روزی روزگاری قصه دلنشین خود را آغاز می‌کند.
مادربزرگ از ننه سرما می‌گوید و وقتی از او حرف می‌زند گویی مهربانی‌ها و ویژگی‌های خودش را بازگو می‌کند. زنی سفید مو، بخشنده و دوست داشتنی با لحافی پر از پنبه‌های ریز سفید که همواره همراه اوست و مدام به آن کوک می‌زند تا دانه‌های ریز پنبه، زمین را سفیدپوش نکند. او درباره زندگی ننه سرما در آسمان و دو پسر او به نام‌های چله بزرگ و چله کوچک می‌گوید که با خود، سرما به همراه می‌آورند. کودکان که هندوانه به دست، چشم به لب‌های مادربزرگ دوخته‌اند بی‌صبرانه منتظرند تا ادامه داستان را از لبانش بشنوند. مادربزرگ با رضایت از چله بزرگ تعریف می‌کند، پسری که از اول زمستان به مدت ۴۰ روز بر زمین حکمرانی می‌کند و همانند ننه سرما با عطوفت و مهربان است.
پس از پایان فرمانروایی او، نوبت به فرمانروایی چله کوچک به زمین می‌رسد. زمانی که قصه مادربزرگ به صحبت از چله کوچک می‌رسد، ابروانش را در هم می‌کشد و پیشانی پینه بسته‌اش را جمع می‌کند و از بدجنسی چله کوچک آهی سر می‌دهد. او می‌گوید این چله کوچک با سنگدلی، سرما، برف و یخ می‌آورد و همانند برادر بزرگ خود نمی‌تواند با ملایمت رفتار کند، پس همان بهتر که تنها ۲۰ روز فرمانروا است. در این لحظه یکی از کودکان می‌پرسد: مادربزرگ پس از فرمانروایی چله کوچک، چه بر سر زمین می‌آید؟ مادربزرگ لبخندی می‌زند و از حاکم دیگری سخن می‌گوید که درصدد تنبیه چله کوچک برمی‌آید و او را در کوه یخ زندانی می‌کند. مادربزرگ به خوبی از علاقه ننه سرما به فرزندانش خبردار است و می‌گوید ننه سرما زندانی بودن پسرش را تاب نمی‌آورد به همین دلیل به کوه یخ می‌رود و نفس گرمش را به کوه می‌دهد تا همه یخ‌ها آب شوند و پسرش آزاد می‌شود.
مادربزرگ که دون کردن انارها را تمام کرده، شروع به ریختن انارها در پیاله‌های کوچک می‌کند و آن‌ها را دست به دست به اعضای خانواده که حالا همگی به دور کرسی جمع شده‌اند و منتظر پایان قصه هستند، می‌رساند. در همین حال از خانه تکانی ننه سرما و آماده شدن او برای پذیرایی از عمو نوروز می‌گوید. سرانجام زمستان با تمام زیبایی‌ها و داستان‌هایش به پایان می‌رسد و روز اول بهار، ننه سرما موهایش را شانه می‌زند و با لباسی نو انتظار عمو نوروز را می‌کشد که در همین حین از خستگی زیاد مانند هر سال خوابش می‌برد. عمو نوروز می‌آید بی صدا لحاف ننه سرما را به رویش می‌کشد و گلی برایش به یادگار می‌گذارد، چایش را می‌نوشد و می‌رود. سال دیگر اول زمستان ننه سرما از خواب بیدار می‌شود و با حسرت و عشق به گل‌های به جا مانده از عمو نوروز نگاه می‌کند و سرانجام دوباره فرمانروایی پسر چله بزرگ و چله کوچک خود را همراهی می‌کند.
در این لحظه همگی غرق در قصه مادربزرگ از او بخاطر مهربانی‌ها و کلام شیرینش تشکر می‌کنند و پس از آن در کنار یکدیگر به صحبت و گرفتن فال حافظ و شادی و می‌پردازند و این شب طولانی را جشن می‌گیرند.
علاءالدین تراول که همواره در تلاش برای خلق شادترین لحظات و خاطرات برای شما بوده، یلدایی به یاد ماندنی را برای شما آرزو می‌کند. شما می‌توانید تجربیات شیرین خود از شب یلدا را در بخش ثبت نظرات با ما در میان بگذارید. همچنین این خانواده گردشگری در راستای همراهی با شادی‌های شما، متنوع‌ترین خدمات سفر مانند رزرو هتل در سراسر ایران، خرید بلیط هواپیما، تورهای متنوع و ... را در تمام فصول در اختیار شما قرار می‌دهد. شما می‌توانید از طریق شماره تماس ۰۲۱۷۴۴۹۵ با کارشناسان ما در ارتباط باشید یا از طریق وب‌سایت علاءالدین تراول جهت رزرو اقدام نمائید.
